عربیون، مدرس دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران معتقد است سیاستگذاری قلب تپنده هر کسب و کاری است، بنابراین سیاست های کلی باید به گونه ای باشد که از یک طرف افراد را توانمند و از سوی دیگر محیط را آماده سازند.
برای راه اندازی کسب و کارهای نوین در بخشهای مختلف از جمله بخش کشاورزی الزامات و زیرساخت های مختلفی مورد نیاز است که آگاهی داشتن از آنها می تواند فرد را در راه اندازی یک کسب و کار با سودآوری بالا و ریسک کم کمک کند. در این راستا گفت و گویی با «ابوالقاسم عربیون، مدرس دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران» انجام دادهایم و در خصوص آیتم هایی که باید برای داشتن یک کسب و کار موفق رعایت کرد صحبت کرده ایم.
* برای راه اندازی یک کسب و کار نوین در بخش های مختلف از جمله بخش کشاورزی چه الزاماتی مورد نیاز است؟
فاکتورهای زیادی در این زمینه نقش دارد؛ از جمله اینکه یکسری فاکتورها به خود شخص، قابلیتها و شایستگیهای شخصی و یکسری فاکتورها نیز به محیط کسب و کار بر می گردد. به عنوان مثال اگر منِ نوعی قرار است در بخش کشاورزی کسب و کاری را راه اندازی کنم در ابتدا باید استعداد کشاورزی و همچنین دانش کشاورزی را در رشته های مختلف داشته باشم. بعد از آن باید به محیط و نیازمندیها توجه کرد و نیازمندی های بازار را سنجید و در راستای برطرف سازی نیازهای بازار اقدام به فعالیت کنم. هرچقدر قابلیت های شخصی فرد و ظرفیتهای فضای کسب و کار بالاتر برود و توانمندتر شوند قابلیتهای بروز و ظهور کسب و کارهای جدید در جامعه بیشتر می شود
مثلا یک خانواده روستایی با یک امکانات محدود که دانش کشت سبزیجات را دارد می توانند در باغ خود سبزی کاری کنند. از آن طرف هم اعضای جوان خانواده می توانند بازاریابی های لازم را برای ارائه سبزی های پاک شده و بسته بندی شده در بازار انجام دهند. در واقع این ساده ترین شکل راه اندازی یک کسب و کار در عرصه کشاورزی است. البته این کار را می توانند گسترش دهند و صنعتی و حتی ملی کنند و به این ترتیب وارد مقوله صادرات نیز شوند.
با این تفاسیر می توان گفت هرچقدر قابلیت های شخصی فرد و ظرفیتهای فضای کسب و کار بالاتر برود و توانمندتر شوند قابلیتهای بروز و ظهور کسب و کارهای جدید در جامعه بیشتر می شود.
* راه اندازی کسب و کارهای نوین به خصوص در بخش کشاورزی غالبا با چه ریسکهایی مواجه است؟
در این دسته کسب و کارها، انواع ریسکها وجود دارد؛ از ریسک های ساده پولی و مالی و محیطی گرفته تا رخ دادن اتفاقاتی با عدم قطعیت بالا. به عبارت دیگر در حال حاضر تعداد این ریسکها در جامعه بسیار زیاد است که به راحتی می تواند بدنه تولید و بدنه راهاندازی کسب و کار را نابود می سازد. مهمترین و الزامی ترین عامل برای راه اندازی کسب و کار، سیاستگذاری جامع و درست در بخش است
* علت وجود این همه ریسک چیست؟
درواقع علت اصلی اش سیاستگذاری های نامشخص و نادرست در بخشهای مختلف است. همانطور که می دانید سیاستگذاری قلب تپنده کسب و کارها است. بنابراین سیاست های کلی باید به گونه ای باشد که از یک طرف افراد را توانمند سازند و از سوی دیگر محیط را آماده سازند. چرا که مهمترین و الزامی ترین عامل برای راه اندازی کسب و کار، سیاستگذاری در بخش است.
به عبارت دیگر اگر سیاست گذاری های ما در حوزه اقتصاد در بخش کشاورزی، صنعت و دیگر بخش ها درست باشد کار در مسیر اصلی خود پیش می رود در غیر این صورت با ریسک ها و خطرات مواجه می شود.
اما الان مشکلی که داریم این است که سیاستگذاری ها سامان مند و سازمان مند نیستند! به همین دلیل این مشکلات و ریسک ها به تمام بخش ها و زیر بخشها تسری پیدا می کند.
* منظورتان سیاستگذاری در سطح کلان است یا در بخش کشاورزی؟
برخی سیاستها بخشی و به وزارت جهاد کشاورزی مربوط است، برخی دیگر نیز سیاستگذاری های کلان است. به عنوان مثال نرخ ارز به وزارت جهاد کشاورزی مرتبط نیست و به سیاستهای پولی و مالی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد برمی گردد.
به عبارت دیگر سیاست گذاری ها در جاهایی که حالت عملیاتی دارد به وزارت جهاد کشاورزی برمی گردد و در جاهایی که سیاستهای اقتصادی است به سیاستهای کلان دولت برمی گردد. اگر بخواهیم به توسعه برسیم یقینا آنچه که در دنیا regeneration نامیده می شود و به معنای باز آفرینی نسل یا نوسازی نسل است باید در بخش کشاورزی صورت بگیرد؛ یعنی باید منابع انسانی به روز شود و افراد توانمند و با سواد وارد این عرصه شوند
* در راه اندازی کسب و کارهای نوین به خصوص در بخش کشاورزی نیروی انسانی چه جایگاهی دارد؟
در هر کسب و کاری نیروی انسانی عامل اصلی همه حرکتها است؛ از ساده ترین و ابتدایی ترین بخش آن که در فرمول «تابع تولید کاب داگلاس» می آید به عنوان یکی از عوامل سازنده تولید مطرح است تا نظریه آقای موشر که یکی از ۵ عامل اصلی توسعه ای را نیروی انسانی معرفی می کند.
درواقع همه بزرگانی که در عرصه اقتصاد صاحب نظر هستند می دانند که نیروی انسانی یکی از ۵ ضلع منابع بخشی در همه کشورها است و درحقیقت منابع انسانی منابع فکری جامعه هستند. لذا نقش منابع انسانی در عالم اقتصاد به عنوان لوکوموتیو توسعه ای است و قابل انکار هم نیست. قطعا بخش کشاورزی نیز از این قائده مستثنی نیست.
* با توجه به اینکه در بخش کشاورزی نیروی انسانی کشاورزان هستند که غالبا دسترسی جامعی به آموزشها ندارند، آموزش کشاورزان چقدر می تواند در رونق کسب و کارهای این بخش موثر باشد؟
این حرف شاید در سالهای قبل صدق می کرد که رنج سنی کشاورزان بالای ۶۰ سال بود و جوانان چندان در این بخش حضور نداشتند. امروز بسیاری از جوانان تحصیلکرده وارد بخش کشاورزی شده اند و حتی خودشان بازاریابی محصولات شان را نیز انجام می دهند.
با این وجود اگر بخواهیم به توسعه برسیم یقینا آنچه که در دنیا regeneration نامیده می شود و به معنای باز آفرینی نسل یا نوسازی نسل است باید در بخش کشاورزی صورت بگیرد. یعنی باید منابع انسانی به روز شود و افراد توانمند و با سواد وارد این عرصه شوند. از سوی دیگر افراد مسن تر به قول معروف باید نقش دولت در سایه را داشته باشند و به بخش جوانتر خط بدهند. نابسامانی در سیاست گذاری و عدم پایداری سیاستها، اقتصاد ما را مثل یک کشتی که در طوفانی گیر افتاده غرق می سازد
* به نظر شما بهترین کسب وکاری که در شرایط فعلی در بخش کشاورزی می توان راه اندازی کرد چه نوع کسب و کاری است؟
لازمه جواب دادن به چنین سوالی اشراف داشتن کامل بر بخش کشاورزی و آگاه بودن از تمام ظرفیت های این بخش است. از سوی دیگر باید بدانیم بهترین فرصتها کجاست که ریسک کمتر و درآمد بالاتری دارد. در حقیقت این ساده ترین و کاربردی ترین راه و فرمولی است که می توان با استفاده از آن بهترین کسب و کار متناسب با شرایط روز را برگزید.
* سخن پایانی
حرف نهایی اینکه اگر می خواهیم کشورمان توسعه پیدا کند کشور نیاز به تحول اساسی و کاربردی در حوزه سیاستگذاری دارد. یعنی اگر می خواهیم به توسعه برسیم باید به سیاست هایی که می گذاریم پایبند باشیم؛ به این معنا که فرد بازرگان بداند اگر در فلان بخش سرمایه گذاری کند تا ۱۰۰ سال دیگر سیاست تغییر نمی کند. در واقع پایداری در سیاست گذاری و درست بودن و جامع بودن آن امر بسیار مهمی است. در حالی که به عنوان مثال قانون بهبود فضای کسب و کار در سال ۱۳۹۰ مصوب شده اما هنوز اجرا نمی شود! بنابراین دور از انتظار نیست که فضای کسب و کار دچار چالش باشد. یا در فضای ارزی شاهد هستیم که سیاست ها به صورت روزانه عوض می شود به همین دلیل بازرگانان و تاجران سردرگم هستند و نمی دانند چه کار باید انجام دهد. خلاصه کلام اینکه نابسامانی در سیاستگذاری و عدم پایداری سیاستها، اقتصاد ما را مثل یک کشتی که در طوفانی گیر افتاده غرق می سازد.